Sunday, January 21, 2007

و خداوند آنسه را آفرید .... دفتر چهارم


و خداوند دانش های بشر را به تمامی بر او نازل نمود تا بندگان بر او ایمان آورند و آنسه شوند...چو فرزندان ایمان نیاوردند و رانده شدند به نزد پدر خویش برفتند و آنچه را که بدیده بودند بازگو نمودند و او به نزد آنسه برفت .... آنسه (ع) که همسر خویش بدید بانگ بر آورد که ای پیرمرد ابله به نزد من میا مگر آنگه که بر هوش و دانایی من ایمان آورده باشی و به راستی که فسیل بیسوادی بیش نیستی و من آنسه ام ..... آنسه را همسری بود صبور و مهربان ولیک او جلوه های نور حق را بر آنسه ندید و به ندای الهی گوش نسپرد و بر سلامت همسر شک بکرد و او را به نزد طبیبان حاذق شهر ببرد و آنان جملگی کوردل بودند و بر او شیزوفرنی تشخیص بدادند و اشتباهی بس بزرگ می کردند از آنجا که ما را نیز مبتلا به این بیماری خواندند ولیک ما تنها روایت می کردیم و آنان طنز نمی دانستند و به راستی که آن برنده تر از هر شمشیری است بر آنان که می نگرند و تفکر می کنند.... چو از معالجت آنسه نا امید گشتند او را به حال خود رها نمودند و همسر او را ترک بگفت و برفت و هرازگاه برای دیدار فرزندان بازگشت و آن بهایی بود که آنسه (ع) برای نجات بشر می پرداخت که او فداکار بود و دانا....و اینک زمان آن فرارسید که آنسه جهاد مقدس خویش آغاز نماید . به دستور پروردگار باید که به سلاح و پیروان مجهز می گردید وبرای پیکار با دشمنان خویش را آماده می نمود. زین سبب بشقاب ها بر فراز بام بیاویخت و تلفن و فکس و رایانه تهیه نمود و همه ی اینان را در یکی از دو اتاق منزل گرد هم آورد و به دور اتاق حصاری کشید و در آن پیکار با دشمنان را آغاز نمود .... ولیک او را هنوز دشمنی نبود
.......

No comments: