Tuesday, January 16, 2007

نامه اول-امان از دست پیرزنا و بچه دبیرستانیا

وای آنسه جون،شما چقدر باحالین،چقدر باهوشین،الهی که من بمیرم براتون که اینقدر فعالین.من خیلی شما رو دوست دارم که اینقده نازین و اینقده چیزای خوب خوب مینویسین.تازه اینهمه دشمن هم دارین و هی دارین با دشمناتون مبارزه میکنین.شما اینقده ماهین و بزرگین که اصلا سن و سال دشمناتون براتون مهم نیست.خوشم میاد.خودتون هزار بار گفتین که دشمناتون یا یه مشت بچه دبیرستانی بی سواد هستن یا یه مشت پیرزن آلزایمری. ولی بااین وجود شما هی به مبارزه تون بر علیه این بچه ها و پیرزنا ادامه میدین.شما چقده ثابت قدم هستین.الهی من فداتون بشم.من اولش فکر کردم که چرا شما هی وقتتونو پای این بچه دبیرستانیا و پیرزنا تلف میکنین و هی نامه هاشونو تو سایتتون میزارین و نقد میکنین؟ ولی بعدش گفتم که لابد آنسه جون یه چیزی میدونه.بیخودی که آدم کار و زندگیشو زمین نمیذاره که با بچه ها و پیرزنا مبارزه کنه.خوب که فکرشو کردم دیدم اصلا این مبارزه مقدسه.بخاطر اینکه باعث میشه که شما هر روز وب لاگتونو آپ دیت کنید و هی نامه های اون بچه هارو به همه نشون بدین و همه عبرت میگیرن ومیفهمن که شما همیشه در صحنه اید وچقدر خانومید و چقدر باهوشید و من الهی که براتون غش کنم

No comments: