Monday, February 19, 2007

و خداوند آنسه را آفرید .... دفتر دوازدهم


و آنسه (ع) بر جهاد مقدس خویش موفق گردید و بر انسانها تفرقه بیفکند و حکومت نمود. و اینک باید که ، گوگوش لاو را یاری ، با دشمنان پیکار نماید که زمین را فرمانروایی از آن اوست ... چو آن دو کنسرت گزار گوگوش را درگیر گشتند ، گوگوش لاویان هر چه جهد نمودند آنان را در جام جهان نما بر هوا سخن بگویند و مخالفت نمایند موفق نگشتند که آنان صدا را بر مردم بسته بودند و نیز دیگر هنرمندان را در برنامه ها بیاوردند و آنان را حمایت به رخ کشیدند که هیچ یک گوگوش را حمایت ننمودند و بر او دست دوستی ندادند مگر مهرداد . ولیک آنسه در خفا گوگوش لاو را بر مهرداد دشنام می نمود و زین سبب گوگوش لاویان بر مهرداد بدگمان بودند و او را حمایت ز فرصت طلبی می پنداشتند و هیچ نیندیشیدند که گر چنین می بود زان چه روی دیگران آن نکردند که مهرداد نمود؟ مگر بر آن شهر دیگر فرصت طلب یافت می نشد؟ .... و گوگوش لاو در برابر آن دو کنسرت گزار و دیگر همکاران هیچ ننمودند که راه سخن بر آنان بسته می بود و جانوران ابلهی بیش نبودند که ابلیس تنها بر آنسه فنون نیرنگ بیاموخته بود و به راستی که هوش و دانایی تنها آنسه راست . و آنسه بر گوگوش لاو نامه ای روان ساخت و آنان را بفرمود : (( ای دوستان عزیز که بر نوکری بر شما به خود ببالم ، در این زمان گوگوش را جفا نمایند و همگان دیدیم که آن دو ابله چه سان بر گوگوش ظلمی بس عظیم روا بداشتند و صدابر ما ببستند . بسیار جهد نمودم و از یک تاجر ، در آنجا که عرب نی اندازد، آنان را شماره تلفن به دست آوردم و اینک باید که اینان را جملگی تماس گیریم و دشنام دهیم که یک لحظه آرامش بر خود نبینند و نیز این شب پره را نامه روان سازید و ناسزا گویید که او گوگوش را ز دوستی دم زند ولیک او را حمایت ننماید که خاینی بدکار است )) ..... و آنسه آن دو را شماره تلفن عیان ساخت و پلنیرو آن را در تمام وبگاه ها و وبلاگها اعلام نمود و بمبی گوگلی بساختند و گوگوش لاو را بر تماس با آن دو و نامه نمودن بر شب پره تشویق بکردند و گوگوش لاویان شب و روز آن دو را تماس گرفتند و بر فرمان آنسه دشنام بدادند و مزاحمت بکردند و هیج تفکر ننمودند که گر این کار پسندیده باشد از چه روی آنسه با نام خویش این نکند و گر کسی دیگری را آزار دهد باید که محکمه به داد رسد و دشنام دادن آیتیست بر خردی و نشانی بر جهان سوم که آنجا که بزرگان هنر و ادب در هوا یکدیگر را دشنام دهند ، آنان را فرزندان چه انتظار باشد و بر آنان چه خرده توان گرفت؟ ..... و آن دو شماره ی خویش تغییر بدادند و شب پره آنسه را نام در برنامه ی خویش اعلام نمود و او را تهدید بکرد و بسیار آزرده گشت . آنسه گوگوش لاو را تک به تک تماس نمود و آنان را بگفت : (( با جانوری ابله و مهردادی زیر زمینی رو در رو هستیم که او خود شماره ی این دو بر من داد و بر تماس نمودن با اینان و شب پره تشویق نمود ولیک چو شهرام بر او ز من پرسش کرد ، مهرداد آشنایی مرا با خویش به کل تکذیب نمود و من روزی چنان او را بشورم که مرده شور شستن نتواند )) . و اینچنین گوگوش لاو را دشمنی با مهرداد اندک اندک فزونی یافت که هرچه آنسه بفرمود باور نمودند که دانش فریبکاری تنها آنسه راست ...... و گوگوش لاو آنسه را اهرمی گشت در فشار بر دشمنان که گر کسی او را سرکشی نماید به جانش اندازد که بیشترینشان کودکانی خرد و نا آگاه می بودند که بر او ایمان داشتند و فرامینش به تمامی اجرا بکردند که بسیار چیزها مهرداد آنسه را گفته بود که درست در بیامد و آنان بر دوستی دیرین آنسه با گوگوش گذاشتند .... و انسانها بی آنکه آن را سبب بدانند یکدیگر را دشمن گشتند و دشنام بدادند . گوگوش لاو به میدان کارزاری بر آنسه تبدیل گشت و بسیاری که بر او ایمان نداشتند برفتند و آنان که بماندند یا ایمان بیاوردند یا خاموش گشتند و بر این آشفته بازار نظاره نمودند.... و ابرهایی تیره آسمان شهر گوگوشیان را فرا گرفت، سرخ و سیاه و کبود. سرخی زبانهایی که بی پروا دشنام داد ، سیاهی دلهایی که بی رحم کین ورزید و کبودی اندیشه هایی که بی شرم نیرنگ پرورید .... ولیک ابرها باران را بشارت دهند و گر باران زند قطراتی جوان و ریز ، با شادابی و طراوت ، رقصان و پایکوبان ، از آسمان فرو ریزد و دنیا را تازه نماید
.......


Saturday, February 17, 2007

بررسی آنسه شناختی یک وبلاگ

و در روایات بیامده است که چون آنسه ع از (آن-سه دات بلاگ سپات دات کام) آگاه بگشت، ابتدا سکوت اختیار نمود و هیچ نگفت که این وبگاه را کودکی دو روزه پنداشت که عمرش دیری نپاید.ولیکن در خفا هر صبح و هر شام این وبگاه را دیدن همی نمود و آتش کین در دل شعله همی فزود. چو سی روزی از عمر این این وبگاه همی بگذشت،آنسه راصبر به سر چنان بیامد که طاقت از کف بداد و کف بر دهان وعرق بر جبین ،ابلیس لئیم و خر پشمین را به رایزنی فرا خواند .... چو آن دو در سرای آنسه حضور همی یافتند و جلسه با آن سه ، آنسه گشت، آنسه ع کلام آغاز بکرد که: دشمن فرضی حمله ای آغاز کرده که عنقریب است که دودمان از من براندازد و آب از روی من نزد آنسگان بریزد. چاره ای باید اندیشید که کار از کار میگذرد..... خر پشمین،آن یار دیرین ، رشته کلام به سم ظریف بگرفت و خوش رقصی آغاز بنمود که او را تبحریست در رقصیدن به ساز آنسگان و چنین بگفت: یا آنسه ،ای دانای اول و آخر و ای سرور بر هرچه خر، بر من روشن است که دانی این وبگاه از آن کیست و که آنرا وبگردان است. آنسه ع فریاد بر آورد که ای ابله نادان و ای عقب مانده ذهنی، مرا با مشورت خران چه کار بود اگر میدانستم که این وبگاه از آن کیست! . خر پشمین پاسخ بداد که حال که نمیدانی وبگاه از آن کیست پس چگونه آنرا ویران خواهی کردن؟ آنسه ع را ناله ای از جگر برامد که : ((اگر میدانستم چگونه ویران کردن این وبگاه را، هرگز خری را به مشورت فرا نمیخواندم! )) و خر پشمین را از این پاسخ سنگین چنان رعشه ای به تن افتاد که پشم از او به تمامی بریخت و های های بگریست و از مجلس بگریخت ..... در حال ابلیس که تا کنون خموش بنشسته مجادله آنسه و خر را مشاهدت همی بنمود،سخن آغاز بکرد که:(( در مبارزه با دشمنی که نشناسی و ابعادش ندانی، ترا تکرار مکررات باید، یعنی اینکه باید بر این وبگاه همان کنی که با سایتهای دیگر بکردی.)). آنسه را پاسخی به زبان نیامد مگر صوت حیرتی به گویش شیرین رشتی ، و آن نیست مگر: آاااااااوووووووووووووه ه ه ه ه ه ه ه ه

ابلیس سخن ادامه همی بداد که:

نخست ترا باید که بگویی و بگویی و بگویی که اینان را رسم بر این است که همه روزه بر گوگوش فحش نمایند و خود با اسم شهین و مهین و جواد بر وبلاگشان کا منت نمایی و گوگوش را فحاشی نمایی تا آنجا که مردمان ببینند و بر تو ایمان آورند. که تو این نیرنگ را پیش از این نیز بارها ساخته ای. آنسه پاسخ بداد که ای استاد، آخر اینان کامنت را محو نمایند اگر فحشی برآن باشد و خود نیز هرگز در هیچ کجا بر گوگوش فحش ننمایند. ابلیس پاسخ بداد که : ترا باید که همان کامنت های دروغین را بر دلکده ات (کاپی- پیست) نمایی و بر آنسگان و پشمینه خران شاهد آوری و آنان بر تو ایمان آورند که ترا ایمان خران و آنسگان بس است.

دویم اینکه همین روش را به نام مهرداد و شهیار نیز بکار اندازی. آنسه ع بفرمود که آخر اینان شهیار و مهرداد را نیز فحش ننمایند، کس را در باور نگنجد از آن که هیچکس فحش در آن وبگاه نبیند. ابلیس پلسخ بداد :ترا ایمان خران و آنسگان بس است.

سیم اینکه تو دو یا سه نام دانی و هر اتفاق در جهان هستی به آنان نسبت دهی. اکنون نیز آن نامها علم نما و آن فحشها که خود ساخته ای بر آنها نسبت ده و آن وبلاگ نیز بر آنها نام کن.آنسه ع پاسخ بداد: آخر ای استاد،من همه جا این اشخاص را بنام مشتی ابله بیسواد نام برده ام که زبان ندانند و املا ننویسندو در خانه شان کتاب یافت می نشود، حال در باور که گنجد که اینان وبلاگ کنند و نثر بنویسندو تصویر بر آن نقش نمایند؟ ابلیس پاسخ بداد: ترا باور خران و آنسگان کافیست.

چهارم آنکه دشمنان فرضی را تهدید نما به عیان کردن اعداد تلفتشان ونشانی منزلشان و هر آنچه توانی آنانرا دشنام کن و عدد تلفنشان را آشکار نما و اگر توانی نشانی منزلشان را به همگان عیان کن. حضرت آنسه بگفتا که آخر ای سرور و ای دانا، من همواره خود را ادیب و بانو و صاحب تشخص نامیده ام. چگونه به رسم عامیان و دریوزگان و چاله میدانیان نشانی دهم و اعداد تلفن آشکار نمایم؟ ابلیس پاسخ بداد که تو را بزرگترین گناه این است که هرچه گویی باور کنی و گذشته از یاد بری وگرنه تو پیش از این بسیار آب از روی کسان برده ای و به رسم عامیان و دریوزگان رفتار کرده ای و ترا بزرگترین نعمت آن است که در اطرافت هیچ نداری مگر پشمینه خران و آنسگان،که ترا ایمان و باور اینان بس است.

و حضرت آنسه ع برفت آن بکرد که ابلیس فرمان بداده بود. براستی که علم و دانش از آن اوست که با ابلیس پیمان همی بست و بر او ثابت همی شد که او را باور خران و آنسگان کافیست
.............

Wednesday, February 14, 2007

و خداوند آنسه را آفرید .... دفتر یازدهم


و آنسه (ع) گوگوش لاو را تک به تک ، در خفا ، ز دوستی خویش با گوگوش داستانها ساخت و بر مهرداد نفرین ها نمود . ولیک بر نزدیکی با مهرداد در گوگوش لاو دیگر گونه نامه روان می نمود و آنان نیز بر او هیچ خرده نگرفتند که وی را با گوگوش نزدیک می پنداشتند.... و آنسه گوگوش لاو را بگفت : (( ای دوستان خردمند من ، اینک که گوگوش را کنسرت در " قمار شهر" برگزار گردید ، راحتتر توانیم دوست و دشمن را شناسیم . دیدید که گل بانوی ما را خاموش بساختند و او را هیج یک از همکاران یاری ننمود حتی شهیار که او در روز کنسرت به دنبال نیکا می بود و این را مهرداد هنگامی که با او تماس نمودم مرا بگفت . و به راستی که تنها مهرداد گوگوش را حمایت کند و ما باید که او را پشتیبان باشیم و بر راهی بر حل مشکل آواز خوانی گوگوش چاره اندیشیم )) ..... و گوگوش لاویان بر باز نمودن گره از رشته ی گوگوش شور بکردند و سرانجام طوماری بنوشتند و در جمع آوری امضا بر آن اهتمام نمودند ، ولیک هر چه سعی بکردند بیش از سه هزار امضا جمع نگردید و آنان نمی خواستند با آدرسهایی غیر واقعی امضا نمایند که گر روزی آن بررسی می گردید بر ساختگی بودن آدرسها رسوا می گشتند..... زین روی گوگوش لاویان بر دیگر وبگاهها نامه روان نمودند و آنان را بر این امر مدد بخواستند و آن وبگاهها جملگی به یاری شتافتند مگر تاجیکستان که آنان را در روز پنجاه بازدیدکننده می بود و گوگوش لاو را بگفتند که ما را وظیفه ی حرفه ای اجازه ندهد که نام آن دو کنسرت گزار بر وبگاه خویش بگوییم و بر سخنان گوگوش در آن روز گزارش نویسیم و او را در این امر حمایت نماییم .... چو گوگوش لاو هر چه جهد نمود بیش از سه هزار امضا جمع نگردید، در فکر چاره افتاد و آنان را شخصی به نام فرزانه چاره ای بیافت که ملایک در آسمانها حیران گشتند و او روشی ابداع بکرد که در یک ثانیه آدرسی حقیقی پدید بیامد و پس از امضا در طومار آن از بین برفت و آدرسی دیگرایجاد گشت. و گوگوش لاویان با آن روش در یک هفته پانزده هزار امضا جمع نمودند که جملگی را آدرسی حقیقی می بود و بر هر امضا نامه ای بر تایید بیامده بود ..... چو تاجیکستانیان ز فرمان آنسه سرکشی نمودند و گوگوش را دردسر هیج نگفتند و گوگوش لاو را طومار درج ننمودند ، آنسه بر آنان خشم گرفت و بر مهرداد شکایت ببرد و مهرداد بر آنان نامه ای نگاشت و دستور گذاشتن طومار بداد .... چو تاجیکستانیان مهرداد را فرمان گرفتند ، طومار را در وبگاه نهادند و آن پانزده هزار امضا بر خویش نسبت بدادند و آمار خویش صد هزار اعلام نمودند که گرچه خلایق زین نیرنگ بر آنان بخندید ولیک آنان را جایگاه نزد مهرداد محکم گشت ..... و آنسه آنان را خشم گرفت و گوگوش لاو را بر دشمنی با آنان تشویق نمود و تاجیکستانیان نیز که بر فریفتن مهرداد موفق گردیده بودند دیگر آنسه به کارشان نمی آمد و او را در وبگاه خویش بدون بردن نام دشنام بدادند که آنان را حرفه ای گری هرگز اجازه ندهد مردم را نام بر وبگاه خویش به دشنام درج نمایند و آنان هرگز بر آمار خویش بر مردم نیرنگ ننمایند و کس را دستور بر نوشتن چیزی نگیرند و دیگری را بر نزدیک گشتن بر گوگوش پاچه خواری ننمایند و دیگر وبگاهها را فحش ندهند و آب گلالود را مار ماهی صید نکنند..... وزان پس گوگوش لاو بر تاجیکستان بخندید و آنان را ((جیکجیکستان)) بنامید که نه ایرانی می بودند و نه تاجیک. در انسانیت نیمه و بر آنسگی ناتمام . و همانا (( به مار ماهی مانی . نه این تمامی نه آن . منافقی چه کنی ؟ مار باش یا ماهی )) ..... و گوگوش لاو پانزده هزار امضا گوگوش را جمع نمود و آنسه آن را بر حساب خویش به مهرداد گزارش بداد و تاجیکستان بر جمع آوری آن جیک جیک بکرد و گوگوش لاویان را استهزا سبب گردید. آنسه بر تاجیکستان خشم گرفت و تاجیکستانیان بر مهرداد نزدیک گشتند و بر آنسه دشنام بدادند و او را به بهانه ی سخنان ناشایست از وبگاه خویش بیرون بینداختند و از آنسگی خویش خروج نمودند و "خوارج" بگشتند ..... و اینک آنسه (ع) قسمتی از آن ماموریت خطیر به انجام رسانیده بود و خویش را و ابلیس را و خر را قهوه ای بریخت و در آرامش ، بر گوی شیشه ای ، نزاع انسانها تماشا نمود ..... لحظه ای سکوت ... کس قهوه را ناگهان سر کشید ..... دیگر بار سکوت .... ابلیس را یک نقشه در اندیشه .... آنسه را آن لبخند بر چهره ..... و خر را این سخن در سینه :: همانا که ما در دیار خویش خر در خر بسیار دیده ایم ولیک انسان در انسان را حکایتی دیگر است
............

Saturday, February 10, 2007

و خداوند آنسه را آفرید .... دفتر دهم



و آنسه (ع) به سوی گوگوش لاو روان گردید تا آن کودکان ابله و آن پیران فسیل را خاموش سازد و وفاداری و توانایی خویش بر مهرداد اثبات نماید که هوش و دانایی تنها از آن اوست و آن انسانها که بر او ایمان نیاورند جانوران ابلهی بیش نیستند ... و آنسه گوگوش لاو را نامه ای پر سرزنش روان نمود و بر آنان بانگ بزد که (( ای گوگوش لاویان ، دشمنی شما را با مهرداد سبب چیست ؟ مگر نبینید گوگوش او را چه مقدار دوست می دارد ؟ گر شما گوگوش را هواخواهید باید که بر انتخاب او احترام گذارید و او را تکلیف تعیین ننمایید که زین پس نخواهم گذاشت کس اینجا مهرداد را بی احترامی نماید)) ... و گوگوش لاویان جملگی حیران بماندند و او را بگفتند ((مگر تو آن نیستی که ما را بگفتی بر مهرداد اعتراض نماییم که گوگوش بر مهرداد رضایت قلبی ندارد و او با هزار ترفند گوگوش ما را بر همکاری اجبار بکرده که مهرداد زیر زمینی است و تنها تو او را شناسی ؟ اینک چگونه می باشد که در کمتر از یک طلوع و غروب آفتاب خویش را نظر تغییر بدادی؟)) .... و آنسه (ع) زان پس با گوگوش لاویان بر این امر نزاع نمود وبا بیست نام دیگر مهرداد را دشنام بداد و با نام خویش او را دفاع بکرد و این نامه ها را جملگی بر مهرداد روان بساخت و او را آرام آرام نزدیکتر بگردید ... و گوگوش لاویان را دل بر آنسه چرکین گشت و نیز چند دستگی پدید بیامد و آنقدر یکدیگر را بحث نمودند که سر انجام بر احترام بر یکدیگر توافق بکردند و رفته رفته آرامش خویش باز می یافتند که جنگی تمام عیار گوگوش راپیش بیامد که غریبان پارس و پارسیان غربت انگشت بر دهان بگشتند زان نمایش تکان دهنده جام های جهان نما را .... در واپسین روزهای دوهزار و چهار ، آن زمان که دشمنی سرما بر آسمان به بیشترین رسد و دوستی مهر با زمین به کمترین ، اختلافات پشت پرده آشکار گردید و آن دو کنسرت گزار با حکم قانون گوگوش را خواندن جلوگیری نمودند و گوگوش بر جام های جهان نما ظاهر گشت و از ستم آنان بر خویش سخن براند و به دنبال آن مهرداد و آن دو کنسرت گزار نیز در هوا آب از روی یکدیگر ببردند که این رسم آن نسل و آن پیشه است چنان که امروز نیز می بینیم ... و انسانها بر این نزاع حیران بماندند و آن برهواخواهان بسیار گران بیامد که این ظلمی بس بزرگ بود که دست روزگار بر گوگوش روا می داشت. و اینک نوبت آنسه می بود تا سوار بر احساسات انسانها اسب مراد خویش براند ولیک گوگوش لاویان بر او بی اعتماد گردیده بودند و او باید که آنان را دل دیگر بار به دست می آورد .... و آنسه (ع) گوگوش لاو را تک به تک تلفن نمود و نامه روان ساخت و بگفت : (( ای دوست دانای من ، دانم که بر من بدگمانی و دل چرکین ولیک در این کار حکمتی نهفته است که تنها تو را گفتن توانم و آن این باشد که مرا با گوگوش دیرینه دوستی برقرار می باشد و او را هفته ای یک بار تلفن نمایم . این من خانه ی او را در ایران اجاره دهم و ماه به ماه او را پول حواله سازم . و این بار که او را تماس نمودم مرا با گریه بگفت ای آنسه من ، بسیار تنهایم و بی پول و گر بر این کنسرت موفق نگردم باید که چون دخترک کبریت فروش در خیابانها سرگردان شوم که مرا خانه نیز در گرو بانک است .بباید که مهرداد راحمایت نمایی تا این کنسرت بر هم نخورد و من آلبرت را دستمزد خویش بگیرم که بعد از خدای تو را دارم .... و من زین روی مهرداد را حمایت نمایم مگرنه او را شناسم و همانا که او یک سر در هوا دارد و هزار ریشه بر زمین و گوگوش را بسیار آزار کند.... )) ...... و آنسه (ع) این سخنان را بنا بر سن و دانایی انسانها از وضعیت گوگوش کمتر و زیادتر می نمود و او را ، هنگام بیان آن ، اشک از دیدگان جاری می گردید و صدا لرزیدن می نمود و آنقدر با احساس می بود که گر بر آن به دیده ی نیرنگ می نگریستند باید که جایزه ی اسکار در نقش اول زن می ربود که کس چنان بازیگری در عمر خویش ندیده بود و او را راز موفقیت این باشد که خویش نیرنگ های خویش باور نماید و به راستی که دانش فریبکاری و هنر بازیگری تنها آنسه راست
...........

Monday, February 5, 2007

و خداوند آنسه را آفرید .... دفتر نهم


و کنسرت مشترک را آگهی از رسانه ها پخش گردید واین خبر به گوش مردمان رسید ... و مهرداد تا قبل از آن آواز می خواند و خویشتن را آهنگسازی می کرد و گاه نیز آهنگ هایی بر خوانندگان نه چندان نامی ساختن می نمود . وی در روز یک تا دو نامه ی الکترونیک بداشت که آنسه نیز گاه بر او نامه ای روان می ساخت و زمانی با دوستی بر ((تماشا)) و زان پس به بهانه های گونه گون در آشنایی مهرداد با خویش جهد می نمود .... پس از آمدن گوگوش به سرزمین خرس های قطبی او مهرداد را از طریق زویا آشنا گردید و پس از ورود به شهر فرشتگان چندین آهنگ از وی اجرا نمود که آن انسان ها را گوش با نام مهرداد کمی آشنا بساخت و زان روی که تا آن زمان مهرداد ((من خودم آدم بودم)) اجرا ننموده بود در میان گوگوشیان و گوگوش لاو محبوبیتی به دست آورده بود و او را هیچ دشمن نبود که همگان او را آهنگسازی توانا و دوستی مهربان بر گوگوش بدانستند .... و آن هنگام کنسرت مشترک را آگهی از جام های جهان نما پخش گردید و تا آن زمان آنسه (ع) ثانیه ها شمرده بود و انتظار ها کشیده بود و همگان را تلفن ، فکس و آدرس الکترونیک به دست آورده بود که هوش و دانایی تنها آنسه راست..... چو آگهی کنسرت بر رسانه ها پخش گردید آنسه بی درنگ ماموریت خطیر خویش آغاز نمود و گوگوش لاو را یکی یکی تلفن بزد و آنان را تک به تک بگفت : ((ای دوست هوشمندم که در گوگوش لاو تنها تو را دانا یافتم و تنها بر تو اعتماد دارم ، مرا دردی عظیم در قلب آشیان بکرده که تنها تو را گفتن توانم ، این مرا نگرانی از کنسرت دو نفری گوگوش با مهرداد است که شما مهرداد را نشناسید و من شناسم و همانا که او ماری است که یک سر در هوا دارد و هزار ریشه در زمین . او را باید که بگوییم مهرداد زیرزمینی و همانا که می خواهد گوگوش را اعتبار شهرت به دست آرد که او تنها به خود اندیشد . گر رخصت دهیم مشترک کنسرت گزارند گوگوش نابود خواهد شد و گر ما او را هواخواهیم مباید که این امر را اجازت دهیم . اینک من آدرس الکترونیک او را بر تو خواهم داد و باید که بر او نامه فرستی و سخت اعتراض نمایی )) .... و اینچنین بود که گوگوش لاویان جملگی مضطرب گردیدند و گمان نمودند گوگوش را دیگر بار کلاهی بر سر برفته و زین روی بر مهرداد نامه ها فرستادند و او را مخالفت بکردند و هیچ یک بر این کار تفکر ننمودند که مهرداد تا آن زمان هیزم تری بر آنان نفروخته بود و آنسه نیز خویش مهرداد را نامه ای بر اعتراض نفرستاد . و همانا هزار انسان باید که بر درگاه او قربانی گردند تا او ماموریت خطیر خویش با موفقیت به انجام رساند که خلایق بر مکر او انگشت بر دهان بمانند...... و روایت کنند آن روز مهرداد به عادت دیرین جعبه ی نامه های الکترونیک خویش باز نموده بود که ناگه هزار نامه در اعتراض بدید و هراسان گردید و همچنان در هراس تفکر می نمود و بر ((تماشا)) بد گمان می بود که آنسه او را تلفن بزد و بگفت : ((ای مهرداد عزیز که از آسمان بر نجات گوگوش بر زمین آمده ای ، دانم که اینک هراسانی زین روی که اینان را شناسم و اینان ابلهانی هستند در گوگوش لاو و آنجا را فرمانروا منم ، گر امر نمایی روم و آنان را خاموش سازم و زین پس با دشمنانت مبارزه نمایم که باوفاتر و داناتر از من نخواهی یافت )) .... و اینچنین بود که آنسه (ع) مهرداد را دروازه ی دوستی جواز عبور به دست بیاورد و او را در جلد نفوذ بکرد و نیرنگ ها بزد و زان پس بنشست و پیکار انسانها نظاره نمود
.......