و آنسه (ع) بر جهاد مقدس خویش موفق گردید و بر انسانها تفرقه بیفکند و حکومت نمود. و اینک باید که ، گوگوش لاو را یاری ، با دشمنان پیکار نماید که زمین را فرمانروایی از آن اوست ... چو آن دو کنسرت گزار گوگوش را درگیر گشتند ، گوگوش لاویان هر چه جهد نمودند آنان را در جام جهان نما بر هوا سخن بگویند و مخالفت نمایند موفق نگشتند که آنان صدا را بر مردم بسته بودند و نیز دیگر هنرمندان را در برنامه ها بیاوردند و آنان را حمایت به رخ کشیدند که هیچ یک گوگوش را حمایت ننمودند و بر او دست دوستی ندادند مگر مهرداد . ولیک آنسه در خفا گوگوش لاو را بر مهرداد دشنام می نمود و زین سبب گوگوش لاویان بر مهرداد بدگمان بودند و او را حمایت ز فرصت طلبی می پنداشتند و هیچ نیندیشیدند که گر چنین می بود زان چه روی دیگران آن نکردند که مهرداد نمود؟ مگر بر آن شهر دیگر فرصت طلب یافت می نشد؟ .... و گوگوش لاو در برابر آن دو کنسرت گزار و دیگر همکاران هیچ ننمودند که راه سخن بر آنان بسته می بود و جانوران ابلهی بیش نبودند که ابلیس تنها بر آنسه فنون نیرنگ بیاموخته بود و به راستی که هوش و دانایی تنها آنسه راست . و آنسه بر گوگوش لاو نامه ای روان ساخت و آنان را بفرمود : (( ای دوستان عزیز که بر نوکری بر شما به خود ببالم ، در این زمان گوگوش را جفا نمایند و همگان دیدیم که آن دو ابله چه سان بر گوگوش ظلمی بس عظیم روا بداشتند و صدابر ما ببستند . بسیار جهد نمودم و از یک تاجر ، در آنجا که عرب نی اندازد، آنان را شماره تلفن به دست آوردم و اینک باید که اینان را جملگی تماس گیریم و دشنام دهیم که یک لحظه آرامش بر خود نبینند و نیز این شب پره را نامه روان سازید و ناسزا گویید که او گوگوش را ز دوستی دم زند ولیک او را حمایت ننماید که خاینی بدکار است )) ..... و آنسه آن دو را شماره تلفن عیان ساخت و پلنیرو آن را در تمام وبگاه ها و وبلاگها اعلام نمود و بمبی گوگلی بساختند و گوگوش لاو را بر تماس با آن دو و نامه نمودن بر شب پره تشویق بکردند و گوگوش لاویان شب و روز آن دو را تماس گرفتند و بر فرمان آنسه دشنام بدادند و مزاحمت بکردند و هیج تفکر ننمودند که گر این کار پسندیده باشد از چه روی آنسه با نام خویش این نکند و گر کسی دیگری را آزار دهد باید که محکمه به داد رسد و دشنام دادن آیتیست بر خردی و نشانی بر جهان سوم که آنجا که بزرگان هنر و ادب در هوا یکدیگر را دشنام دهند ، آنان را فرزندان چه انتظار باشد و بر آنان چه خرده توان گرفت؟ ..... و آن دو شماره ی خویش تغییر بدادند و شب پره آنسه را نام در برنامه ی خویش اعلام نمود و او را تهدید بکرد و بسیار آزرده گشت . آنسه گوگوش لاو را تک به تک تماس نمود و آنان را بگفت : (( با جانوری ابله و مهردادی زیر زمینی رو در رو هستیم که او خود شماره ی این دو بر من داد و بر تماس نمودن با اینان و شب پره تشویق نمود ولیک چو شهرام بر او ز من پرسش کرد ، مهرداد آشنایی مرا با خویش به کل تکذیب نمود و من روزی چنان او را بشورم که مرده شور شستن نتواند )) . و اینچنین گوگوش لاو را دشمنی با مهرداد اندک اندک فزونی یافت که هرچه آنسه بفرمود باور نمودند که دانش فریبکاری تنها آنسه راست ...... و گوگوش لاو آنسه را اهرمی گشت در فشار بر دشمنان که گر کسی او را سرکشی نماید به جانش اندازد که بیشترینشان کودکانی خرد و نا آگاه می بودند که بر او ایمان داشتند و فرامینش به تمامی اجرا بکردند که بسیار چیزها مهرداد آنسه را گفته بود که درست در بیامد و آنان بر دوستی دیرین آنسه با گوگوش گذاشتند .... و انسانها بی آنکه آن را سبب بدانند یکدیگر را دشمن گشتند و دشنام بدادند . گوگوش لاو به میدان کارزاری بر آنسه تبدیل گشت و بسیاری که بر او ایمان نداشتند برفتند و آنان که بماندند یا ایمان بیاوردند یا خاموش گشتند و بر این آشفته بازار نظاره نمودند.... و ابرهایی تیره آسمان شهر گوگوشیان را فرا گرفت، سرخ و سیاه و کبود. سرخی زبانهایی که بی پروا دشنام داد ، سیاهی دلهایی که بی رحم کین ورزید و کبودی اندیشه هایی که بی شرم نیرنگ پرورید .... ولیک ابرها باران را بشارت دهند و گر باران زند قطراتی جوان و ریز ، با شادابی و طراوت ، رقصان و پایکوبان ، از آسمان فرو ریزد و دنیا را تازه نماید
.......
.......